امیر علی شیطون شده

امروز اومدم با چندتا عکس جدید...

مامان میگه شرمنده که مدتیه نتونستم وبلاگت رو آپ کنم...

منم میگم قربون مامان گلم برم عوضش کلی عکس که ازم میندازی و منم که همیشه تو دلتم و میدونم که ادا و اطوار من یادت نمیره ...

دیگه شیطونی شدم واسه خودمووو هیشکی جلودارم نیست تاجایی که پشتی های قدیمی مامان اومدن توصحنه تا خدایی نکرده من خودمو زخم و زیلی نکنم... اینا تنها چاره مامانم بود...

بعدشم که... قبلنا چیزای جالب رو تو خونه میدیدم ولی الان که چند ماهی میشه راهی شدم برم دنبالشون البته 4 دست و پا ... نمیدونم چرا پیدا نمیکنم... فک کنم یا کار مامانه یا هم آبجی لیلا... گفتم آبجی لیلا دلم واسش تنگ شد... هی میره تو اتاقش منم نمیزارن برم اونجا میگن داره برا کنکور درس میخونه... بابا آخه چقدر من باید دوریشو تحمل کنم

خودم میدونم که خیلی وقتا از ترس من یواشکی میره تو اتاقش آخه اگه من بفهمم اون اونجاست میرم و هی در اتاقشو میزنم... خب چیکار کنم ذوسش دارم ذیگه...

آهان یه چیزی ... الان دیگه 6 تا دندون دارم 4 تا بالا 2 تا پایین مامان میگه مروارید کوچولوهای پایینی تازه یه هفته است که اونجا برق میزنن...

دارم تو بالکن غذا میخورم... جاتون خالی... جام خیلی راحته !!!

از غذا خوردنم بگم که کلا ما اهل فرنی و سرلاک و ... ازاین جور قرطی بازیا نیستیم آغا.. اگه آب پاچه ای چیزی .. گوشت قرمز و فلان داشتین من هستم... بدبخت مامان الهی ...

بیشتر با آبکش و قابلمه و وسایلای خوشگل و رنگ و بارنگ آشپزخونه مامان سرگرم میشم با یه موتور باحالی که عموجونم از کربلا آورده... بقیه اسباب بازیام و زیاد باهاشون کاری ندارم

و البته عاشق کامیون نهال دختر خالم هستم... برام بخرین دیگه...

بعدشم وقتی بهم میگن الکی بخند... هرهر میخندم ... البته معلومه که الکی میخندما... شیطونم دیگه...

هروقت هم برام آهنگ بزارن میشینم رو زانوهامو دست میزنم و بالا و پایین میپرم.. نمیدونین تماشاچیام چقدر ذوق میکنن...

اینجوری...

راستی بلدم بوس بفرستما...

اینم واسه همه دوستای گلم...